چارلی چاپلین: افسوس...!! هرچه سعی کردم مردم بفهمند، فقط خندیدند
دروغگو خائن است و خائن ترسو؛ و ترسو کسی است که از ترس گسترش اعتصابات مردم و بازار برای اولین بار ? روز را برای گرمی هوا! تعطیل میکند
دل بسته به سکه های ته قلک بودیم دنبال بهانه ای کوچک بودیم *رویای بزرگتر شدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم
موقعی که داری واسه بدست آوردن کسی میدوی آروم بدو چون شاید یکی هم داره واسه بدست آوردن تو میدوه
همین که توانستم تمامی پاسخ ها را بیابم ،تمامی پرسش ها عوض شدند !
من اینجا از نوازش نیز چو آزار ترسانم
جریان چیست که هیچ وقت جسد انهایی که ادعا می کنند برای مامی میرند پیدانمیشود
اینجا بجز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست
وقتی نگاهم میکنی تکرار دنیای توام توآرزوهای منی من مثل رویای توام
اگه فاصله افتاده اگه من با خودم سردم تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم
یه درخت سبز و پر برگ چند ساله تو کوچمونه بهترین حسنی که داره اسم تو رو تن اونه
نکنه فهمیدی مثل خون تو رگهای منی که نه میتونی بری نه تیغ و راحت میزنی
چه هراس انگیز است چراغی برافروختن درآنجا که جز زشتی، هیچ نیست!
کاش کاسه شراب باشد و من باشم و تو .تو از لب کاسه بنوشی و من از لب تو.....